آوینا یکی یه دونه مامان و باباش

عکسهای تولد دو سالگی

عزیزم این هم چند تا عکس از روزهای تولدت که مسافرت هم بودیم الهی صدوبیست ساله بشی فرشته قشنگم این کیک تولدت هست   این تزئینات تولدت هست خودم درست کردم فقط به عشق تو   این تو و بابایی هستی   این کادوی تولدت هست که من و بابایی بهت دادیم   اینهم دوستت ویهان که وقتی بجنورد بودیم رفتیم به دیدنش   این هم تویی حرم امام رضا   این هم دوستای نی نی سایتی توی تولد دسته جمعی هپی هاوس   ...
30 آبان 1391

تولدت مبارک

عزیزترینم تولدت مبارک خدا رو شکر عزیز دل من دو ساله شد بازم شادی و بوسه گلای سرخ و میخک میگن کهنه نمی شه تولدت مبارک تو این روز طلایی تو اومدی به دنیا وجود پاکت اومد تو جمع خلوت ما تو تقویما نوشتیم تو این ماه و تو این روز از آسمون فرستاد خدا یه ماه زیبا یه کیک خیلی خوش طعم، با چند تا شمع روشن یکی به نیت تو یکی از طرف من الهی که هزارسال همین جشنو بگیریم به خاطر و جودت به افتخار بودن تو این روز پر از عشق تو با خنده شکفتی با یه گریه ی ساده به دنیا بله گفتی ببین تو اسمونا پر از نور و پرندس تو قلبا پر عشقه رو لبا پر خندس تا تو هستی و چشمات بهونه س واسه خوندن همین شعر و ت...
20 آبان 1391

حرف زدن خانوم خوشگله من

عزیزم قربون اون زبون شیرینت بشممممممممممممم من عاشقتم آوینا دوست دارم منو بابایی اینو بهت میگیم تو هم میایی توی بغل ما می شینی و خودت لوس می کنی و تکرار می کنی خیلیییییییییییی وقته دیگه کاملا می تونی حرف بزنی ولی دیروز برای اولین بار بود دیدم که مثل بچه های چند ساله که یه قضیه ای رو با آب و تاب تعریف می کنن و همش آب دنشونو قورت میدن برام حرف زدی. الهی من فدای اون قد نازت و زبون شیرینت بشم که سرپا ایستاده بودی تا مسلط تر حرف بزنی ... می خواستم قورتت بدم برات سی دی گرفته بودم کیتی پیشی ملوسم که می خواست بره شهر بازی – پارک – لباسهاشو خودش می پوشید و .... و تو با اون حالت بچه گانه ات داشتی م یگفتی همه این کارها رو...
7 آبان 1391
1